2021-11-24

زمانی که یهودیان برای دریافت گذرنامه، «بازجویی» می‌شدند

  شهروندان در «صدای شما»، از تبعیض اقلیت‌های دینی و مذهبی می‌گویند که شاهد آن بوده‌اند،  روایت‌های کوتاهی از درد و رنج میلیون‌ها نفر که در ایران مبدل به «اتفاقاتی ساده» شده که بسیاری با بی‌تفاوتی از آن می‌گذرند. این داستان «ندا» است و زمانی که یهودیان برای دریافت گذرنامه، «بازجویی» می‌شدند: سال ۶۶ بود و «ندا» به دنبال گرفتن پاسپورت و خروج از ایران است ولی به یاد می‌آورد که به یهودیان به سختی پاسپورت می‌دادند و آنها باید از سوی مقامات کلی سین جیم و تحقیر می‌شدند. فرمی را باید برای دریافت پاسپورت پر می‌کردم : نام… نام خانوادگی… تاریخ تولد… مذهب… با خودم فکر می‌کنم: خوب اگر […]
2020-09-28

صدای شما: روزی که پرستارهای بهایی اخراج شدند

شهروندان  در «صدای شما»،  از تبعیض  اقلیت‌های دینی و مــذهبی  مــی‌گویند که شاهد آن بوده‌اند، روایت‌های  کوتاهی  از  درد و رنج میلیون‌ها نفر که در ایران مبدل به «اتفاقاتی ساده» شده که بسیاری با بی‌تفاوتی از آن  می‌گذرند. «علیرضا »، ساکن آمستردام هلند ، از سال ۱۹۸۳، می‌گوید و از خـاطره‌ی دردناکی که همواره با او مانده است. جفا بر بهاییان از اولین روزهای انقلاب آغاز شد و تاکنون ادامه دارد، از زندانی کردن و اعدام تا اخراج از کار و توقیف اموال.این فیلم را سهند صاحب‌دیوانی، موسیقیدان، بازیگر تئاتر و  هنرمند قصه‌گو، مقیم آمستردام برای «ام ویسز» فرستاده است، که در سایت  منتشر شده است. ما در بخشی از […]
2021-11-23

طعم تلخ تبعیض

سیروان می گوید: من در یک خانواده یارسانی با گرایشات میانه رو مذهبی بزرگ شدم و خانواده چندان متعصب و مذهبی نبود اما در منزل آداب و مراسم مذهبی یارسان کاملاً رعایت می شد. زمانی که ۹ ساله بودم و به مدرسه می‌رفتم دبستان ما یک معلم پرورشی داشت که بسیار متعصب و مذهبی بود، هر چند ما در آن سن درکی از باورهای مذهبی نداشتیم اما تنفر معلم پرورشی را نسبت به باورهایمان بخوبی احساس می‌کردیم. زمانی که ایام روزه یارسان یا خاونکار رسید و اکثر بچه‌های کلاس نیز روزه بودند معلم پرورشی به بهانه تولد یکی از امامان شیعه وارد کلاس شد و شروع به پخش شکلات میان […]

گفتند: شما زرتشتیا نجس هستین، استخر نیایید

شهروندان‭ ‬در‭ ‬‮«‬صدای‭ ‬شما‮»‬،‭ ‬از‭ ‬تبعیض‭ ‬اقلیت‌های‭ ‬دینی‭ ‬و‭ ‬مــذهبی‭ ‬مــی‌گویند‭ ‬که‭ ‬شاهد‭ ‬آن‭ ‬بوده‌اند،‭ ‬روایت‌های‭ ‬کوتاهی‭ ‬از‭ ‬درد‭ ‬و‭ ‬رنج‭ ‬میلیون‌ها‭ ‬نفر‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬ایران‭ ‬مبدل‭ ‬به‭ ‬‮«‬اتفاقاتی‭ ‬ساده‮»‬‭ ‬شده‭ ‬که‭ ‬بسیاری‭ ‬با‭ ‬بی‌تفاوتی‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬می‌گذرند‭. ‬این‭ ‬داستان‭ ‬‮«‬نیلوفر‮»‬‭ ‬است،‭ ۳۰‬‭ ‬سال‭ ‬پیش،‭ ‬زمانی‭ ‬که‭  ‬دختر‭ ‬کوچکی‭ ‬در‭ ‬یزد‭ ‬بوده‭ ‬برای‭ ‬اولین‭ ‬بار‭ ‬متوجه‭ ‬شده‭ ‬که‭ ‬انسان‌ها‭ ‬را‭ ‬هم‭ ‬می‌توان‭ ‬در‭ ‬ایران‭ ‬‮«‬نجس‮»‬‭ ‬خواند،‭ ‬از‭ ‬جمله‭ ‬زرتشتیان‭ ‬را‭.‬ خانواده‭ ‬ما‭ ‬خیلی‭ ‬به‭ ‬دنبال‭ ‬پاکی‭ ‬و‭ ‬پاکیزگی‭ ‬بودند،‭ ‬چون‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬سفارش‌های‭ ‬نیاکان‭ ‬ایرانی‭ ‬ما‭ ‬آلوده‭ ‬نکردنِ‭ ‬آب‭ ‬و‭ ‬خاک‭ ‬و‭ ‬هوا‭ ‬و‭ ‬آتش‭ ‬بوده‭ ‬است‭. ‬بنابراین‭ ‬تا‭ ‬دوره‭ ‬دبستان،‭ ‬تمیز‭ ‬بودن‭ ‬یا‭ ‬کثیف‭ ‬بودن‭ ‬هر‭ ‬چیزی‭ ‬را‭ ‬از‭ […]