حکومت ایران دههها است، برای دلایل مختلفی از جمله اعترافگیری و تخریب هویت افراد، فعالان سیاسی، مدنی و اعضای جوامع اقلیتهای دینی و مذهبی را در سلول انفرادی، زندانی میکند. این «شکنجه سفید»، موجب آسیب شدید روانی و جسمانی زندانیان میشود. ام ویسز با منصور برجی، مدیر سازمان ماده ۱۸ که در دفاع از حقوق مسیحیان ایران میکوشد و سالها با قربانیان مسیحی «شکنجه سفید» در تماس بوده و به آنها برای زندگی پس از زندانهای حکومت یاری رسانده، گفتگو کردهاست.
طبق تجربه شما در یاری رساندن به زندانیان سابق مسیحی پس از آزادی، قربانیان شکنجه سفید و سلول انفرادی چه نشانهها و سمپتومهایی از خود بروز میدهند و آیا میتوان آنها -سمپتوم ها – را دسته بندی کرد؟
بنا به تجربه و مشاهده ، افراد آسیبدیده در اثر تراما یا ضربه روانی به اشکال مختلفی نسبت به یک رویداد آسیبزا اثر پذیری نشان میدهند. علیرغم این تفاوتها، به نظر میرسد یک سری علائم متداول فیزیکی و روحی وجود دارند که به درجات مختلف بروز میکنند. بروز واکنشهای فیزیکی مثل احساس ضعف یا خستگی مفرط، تپش نامنظم قلب، نفس تنگی، سرگیجه یا سردردهای مزمن، و مشکلات گوارشی، از بارزترین نشانههای جسمی هستند که قربانیان به آن اشاره میکنند. اما به نظر میرسد آثار روحی و روانی بیش از آثار فیزیکی مخل زندگی عادی آنها هستند.
بسیاری از قربانیان مصاحبهشده از اختلالات اضطرابی، فوبیا یا ترسهای بیجا و شدید، حس درماندگی، دورههای افسردگی، و گاه حتی افكار پارانوئید یا شکاکانه گلایه داشتهاند. یکی از اختلالات معمول در قربانیان شکنجههای سفید بروز اختلال در خواب آنهاست. بحث بیخوابی به کنار، بسیاری از آنها دچار کابوسهای بیپایان شبانه هستند که در آنها شخص آسیبدیده حوادث آزاردهندهی گذشته را در قالب كابوس به یاد میآورد و آنها را به صورت چندباره تجربه میکند. زنده شدن این خاطرات ذهن او را در حالت برانگیختگی شدید و استرس دائمی نگاه میدارد.
واکنش برخی از قربانیان دوری کردن از افراد، اجتماعات یا فعالیتهایی است که یادآور حوادث آزاردهندهای است که برای آنها رخ داده است. گاه این واکنش با بی اعتمادی نسبت به دیگران، یا ناامیدی نسبت به روند طبیعی زندگی همراه است که در این صورت مخل زندگی اجتماعی و شغلی آنها نیز میشود.
واکنش برخی از قربانیان دوری کردن از افراد، اجتماعات یا فعالیتهایی است که یادآور حوادث آزاردهندهای است که برای آنها رخ داده است. گاه این واکنش با بی اعتمادی نسبت به دیگران، یا ناامیدی نسبت به روند طبیعی زندگی همراه است که در این صورت مخل زندگی اجتماعی و شغلی آنها نیز میشود.
بروز احساساتی که به نظر خارج از کنترل هستند، و یا ناتوانی در تمركز فکری و احساس تنش دائمی، فرد را بیشتر منزوی میکنند، خصوصا اگر شناختی از دلیل این احساسات و یا راهی برای کنار آمدن با آنها نداشته باشند. آسیبهای روحی-روانی ناشی شده از دستگیری و شکنجه سفید بیشتر اوقات درازمدت و دامنهدارند و بر روابط خانوادگی، اجتماعی، فعالیت دینی و عملکرد شغلی وی تأثیر بسزایی خواهد داشت. بنابراین پیامدهای روانی آن نه تنها گریبانگیر فرد، بلكه خانواده و اجتماع پیرامون او نیز خواهد بود.
چگونه به این افراد یاری رسانده اید و خانواده و نزدیکان چگونه می توانند به بهبود وضعیت این افراد کمک کنند؟
سازمان ماده۱۸ به برگزاری سمینارهایی چندروزه همت گماشته که به افزایش سطح آگاهی در ارتباط با آسیبهای روانی ناشی از تراما یاری برساند. شرکت کنندگان در این سمینارها اغلب مسیحیانی هستند که یا خود به دلیل فعالیتهای عقیدتی دستگیری، زندان و شکنجه سفید را تجربه کردهاند، و یا اعضای خانواده آنها که «ترامای ثانوی» را به نوعی دیگر تجربهکردهاند. در این سمینارها از مشاوران و رواندرمانگرهای با تجربه استفاده کردهایم تا از طریق آموزش، هنردرمانی، گروهدرمانی و همچنین ملاقاتهای شخصی به این افراد کمک کنیم.
درمان اینگونه آسیبها و رفع آثار آن گاه سالها به طول میانجامد و نمیتوان در یک سمینار چند روزه و یا حتی دورهی درمانی چند ماهه به آن دست یافت. ولی اهداف کوتاه مدتی هستند که توانستهایم درا ین سمینارها روی آن متمرکز شویم. به طور خلاصه، به قربانیان شکنجه سفید کمک میکنیم تا در مورد آنچه تجربه میکنند آگاهی بیابند و با قدمهای عملی و درازمدتی که میتوانند برای کمک به خود بردارند (خود مراقبتی، دیگر مراقبتی) آشنا شوند. اعضای خانواده و کلیسا هم تشویق میشوند تا با تشخیص رفتارها و نشانههای تراما زمینههای درک بیشتر و درمان بهتر را برای قربانیان فراهم کنند.
علاوه بر آموزش و آگاهسازی، دریافت مشاوره حرفهای توسط رواندرمانگر و گاه روانپزشک نیازمند تشویق و گاه حمایت مالی است. برخورداری از حمایت عاطفی و روحانی نیز میتواند نقش مهمی در درمان آنها داشته باشد. بنابراین ما جایی هم برای مشاوره شبانی (روحانی) در روند درمان آنها قائل هستیم.
زندانیان سابق عقیدتی در صحبت هایی که با شما کرده اند بیشتر از چه شرایط و برخوردهایی در مدت حبس رنج بردهاند؟
زندان انفرادی و فشار بازجوها که میتواند چند روز، چند هفته و حتی چند ماه به طول بیانجامد قربانی را دچار آشفتگی و بهم ریختگی روحی میکند. از اولین عوامل ایجاد این آشفتگی قطع تماس با دنیای خارج از سلول و بی خبر ماندن از خانواده و نزدیکان است. خوراندن اطلاعات غلط به زندانی، مثل بازداشت، سکته کردن و یا فوت والدین، و در موارد متعددی حتی تهدید بازجوها به آسیب زدن یا تعرض به خواهر، همسر، یا فرزند زندانی، روان آنها را بیشتر میآزارد.
زندان انفرادی و فشار بازجوها که میتواند چند روز، چند هفته و حتی چند ماه به طول بیانجامد قربانی را دچار آشفتگی و بهم ریختگی روحی میکند. از اولین عوامل ایجاد این آشفتگی قطع تماس با دنیای خارج از سلول و بی خبر ماندن از خانواده و نزدیکان است. خوراندن اطلاعات غلط به زندانی، مثل بازداشت، سکته کردن و یا فوت والدین، و در موارد متعددی حتی تهدید بازجوها به آسیب زدن یا تعرض به خواهر، همسر، یا فرزند زندانی، روان آنها را بیشتر میآزارد.
به علاوه اختلال در سیستم ادراک و حواس زندانیان آنها را در تشخیص موقعیت زمانی و مکانی نیز ناتوان میکند. یک زندانی گذشت زمان را از طریق شمارش تعداد اذانهایی که از بیرون از محوطه زندان پخش میشد نشانهگذاری کرده بود . برخی اوقات سلول را بسیار تاریک و گاه با پروژکتورهای قوی بسیار روشن نگاه داشتهاند. گاه سکوت مطلق برقرار کرده و به زندانی حتی اجازه زمزمه سرودهای روحانی ندادهاند و گاه از طریق بلندگوهای قوی به پخش مداوم قرآن پرداختهاند.
تحقیر و توهین به باورهای مسیحی زندانیان، ایراد اتهامات ساختگی مثل وابسته بودن گروه دینی آنها به دولتهای متخاصم، تهدید به اعدام به جرم ارتداد از موارد معمول در فشار به زندانیان مسیحی است. در بسیار موارد فریب، تطمیع، و یا تهدید آنها به انکار علنی و دستکشیدن از ایمان مسیحی خود، و یا بیان اعترافات نادرست اخلاقی علیه دیگر مسیحیان فعال و رهبران دینی آنها، باعث ایجاد حس عمیق شرم و سرافکندگی شده است. این حس گاه سالها بعد از واقعه باعث آزار روحی آنها میشود.
با وجود کثرت دستگیریهای مسیحیان در سالهای گذشته و آگاهی نسبی از سرانجام هر کدام از بازداشت شدگان، تداوم وضعیت انفرادی، در زندانی این حس را ایجاد کرده است که موقعیت آنها در زندان دائمی و ابدی است.
البته محرومیتهای دیگری همچون عدم دسترسی یا دسترسی محدود به امکانات نظافتی و بهداشتی، محرومیت از خواب یا خوراک کافی، و محرومیت ارتباطی را هم میتوان به این مجموعه افزود. گاه بازجو به عمد زندانی را روزهای پیاپی در سلول انفرادی تنها گذاشته و اجازه هر گونه ارتباط کلامی با دیگران را از او سلب کرده است. کم نبودهاند کسانی که در مصاحبهها گفتهاند: «بعد از گذشت چند روز دعا میکردیم بازجو بیاید ما را برای بازجویی ببرد، حداقل با یک نفر حرف بزنیم …»
برخی از زندانی ها علیرغم فشار، در خود زندان با استفاده از روش هایی از جمله اعتصاب غذا و تحصن مبارزه می کنند و حتی برخی از زندانیان پس از آزادی به اعتراض و مبارزه ادامه میدهند. میتوانیم بگوییم که علیرغم تمامی تلاش حکومت برای هویت زدایی از بسیاری از زندانیان با شکست مواجه شده است؟
بازجویی راه و رسمی دارد و بازجوها در نظام جمهوری اسلامی آموزش میبینند. بیشتر اوقات به جای بازجو، خودشان را «کارشناس» معرفی میکنند. آنها آموزش میبینند که چطور با تحلیل روانشناختی متهم فشار لازم و کافی را برای «شکستن» و وادار کردنشان به اعتراف علیه خود و دیگران اعمال کنند؛ هر چند این اعترافات ساخته و پرداخته ذهن بازجو یا تحلیلگران امنیتی باشد.
اما شخصیت، باورها و خلقیات متفاوت بازجوها هم نقش مهمی در روند اعمال شکنجه ایفا میکنند. گاه یک بازجو به طرز ناشیانهای با اعمال فشار زیاد، زندانی را به جایی رسانده که او را به مقاومت بیشتر تشویق کرده است. به عنوان مثال وقتی صحنه اعدام ساختگی ترتیب میدهند، زندانی خود را با مرگ روبرو میبیند و هراس از مرگ، که سلاحی در دست بازجو علیه زندانی بوده، خنثی میشود. همه اینها بستگی دارد به آمادگی و مقاومت روانی افراد در رویارویی با چنین فشارهای روحی. بنابراین اگر چه برخی ممکن است به اصطلاح معروف «بشکنند» اما عده زیادی نیز، چه در حضور بازجو و چه در دادگاه و سپس زندان، بر باورهای خود استوار ماندهاند. در مورد برخی همین موضوع باعث تعجب، و حتی در برخی موارد تحسین قضات صادره کننده رأی شده است. وکیلی به من میگفت که موکل مسیحیاش با وجود اصرار قاضی حاضر به گفتن «دروغ مصلحتی» و انکار ایمان مسیحیاش برای تبرئه شدن از حکم ۱۰ سال زندان نبود. قاضی رو به وکیل کرده و گفته بود: «اگر ما دو تا شیعه مثل این داشتیم دنیا را گرفته بودیم!
چنان که روشن است، هویت دینی ما با مجموعهای از باورها و ارزشها (درونی)، و همچنین مناسک و آیینها (بیرونی) قوام میگیرند. تلاش برای هویتزدایی از زندانیان مسیحی از زمانی آغاز میشود که دستگیر شده و وارد بازداشتگاه میشوند. به اصرار و حتی تهدید از آنها خواسته میشود که در گفتگو با دیگر زندانیان، اتهام خود را عقیدتی ذکر نکرده و به عنوان مثال نگویند «ما را به علت مسیحی بودن یا فعال مسیحی بودن» بازداشت کردهاند، بلکه اتهام خود را اقدام علیه امنیت ملی یا تبلیغ علیه نظام ذکر کنند.
چنان که روشن است، هویت دینی ما با مجموعهای از باورها و ارزشها (درونی)، و همچنین مناسک و آیینها (بیرونی) قوام میگیرند. تلاش برای هویتزدایی از زندانیان مسیحی از زمانی آغاز میشود که دستگیر شده و وارد بازداشتگاه میشوند. به اصرار و حتی تهدید از آنها خواسته میشود که در گفتگو با دیگر زندانیان، اتهام خود را عقیدتی ذکر نکرده و به عنوان مثال نگویند «ما را به علت مسیحی بودن یا فعال مسیحی بودن» بازداشت کردهاند، بلکه اتهام خود را اقدام علیه امنیت ملی یا تبلیغ علیه نظام ذکر کنند.
نوکیشان مسیحی که اغلب مسلمانزاده هستند از دسترسی به کتابمقدس محروم میشوند و به جای آن یک نسخه قرآن و مفاتیح به آنها میدهند. بسیاری اجازه برگزاری مراسم عبادی حتی در مناسبتهای بزرگ مسیحی مثل کریسمس یا عید رستاخیز مسیح نمییابند. تلاش برای تغییر باور تا آنجا ادامه مییابد که گاه به حضور در کلاسهای یک طلبه یا آخوند در بازداشتگاه یا زندان محبور میشوند که برای «ارشاد» آنها و «رفع شبهه» جلسات هفتگی ترتیب میدهد. نمونه بارز دیگری از انکار هویت، نوکیشانی هستند که محکومیت زندان خود را به اتهام فعالیتهایمسیحی سپری کرده یا در حال سپری کردن بودهاند، اما به جرم شربخمر هنگام اجرای آیین مسیحی «شام خداوند» شلاق هم خوردهاند.
بیرون از زندان نیز تلاش برای تغییر هویت آنها ادامه دارد، هم در لایههای درونی، و هم نمودهای بیرونی و اجتماعیِ هویت دینی. علاوه بر تعطیل و مصادره کردن اغلب کلیساهای فارسیزبان، «اداره یا تشکیل کلیساهای خانگی»، و حتی «عضویت» در آنها نیز امروزه جرم محسوب میشود. در میان آیینهای دینی مورد تاکید مسیحیان، دو آیین اصلی «تعمید آب» و «شام خداوند» بین گروههای کاتولیکها، اردتودکسها و پروتستانها مشترک هستند که هر دو نیز جنبه اجتماعی دارند. انجام این آیینها برای یک مسیحی همان جایگاهی را دارد که نماز برای یک مسلمان. بنابراین منع کردن مسیحیان از شرکت در کلیسا و برگزاری این آیینها مشخصا هویت دینی آنها را نشانه گرفته است.
تهدید شدن از طرف بازجوها به عدم شرکت در جلسات کلیسایی و یا ارتباط اجتماعی (حتی در قالب دوستی) با دیگر مسیحیان، امری کاملا مرسوم در تمام موارد گزارش شده است. در تعداد فزایندهای از احکام صادر شده توسط دادگاههای انقلاب این محرومیت، از تهدید فراتر رفته و شکل احکام قضایی نیز به خود گرفته است. به این ترتیب علاوه بر احکام حبس و تبعید، «منع عضویت در احزاب، گروهها و دستجات سیاسی و اجتماعی» یا «گذراندن دوره خاص آموزشی و یادگیر مهارت زندگی با محور سبک زندگی اسلامی» نیز به مجازاتهای تکمیلی نوکیشان اضافه شدهاند!
با همه این احوال، اکثریت غریب به اتفاق رهبران و گردانندگان جنبش زیرزمینی کلیسای خانگی در ایران (که ممکن است ساکن داخل یا خارج از ایران باشند)، کسانی هستند که خود این فشارها را برای هویتزدایی از ایشان تجربه کرده و تاب آوردهاند و امروز با عزمی راسختر به فعالیت خود ادامه میدهند. بنابراین با این فرض موافقم که تلاش حکومت در این زمینه ناکام بوده و حتی نتیجه معکوس داشته است.
در برخی از مطالبی که در مورد شکنجه سفید نوشته شده، تمرکز زیادی بر روی رنگ سفید گذاشته شده،از دیوارهای کاملا سفید تا اونیفورم های سفید و غیره. ولی زمانی که شهادت های زندانیان را از جمله در کتاب شکنجه سفید نرگس محمدی میخوانیم، در مورد رنگ سفید صحبتی نمیشود. آیا در صحبتی که با قربانیان داشتند به این موضوع رنگ برخوردهاید؟
شکنجه سفید، از نوع محرومیتهای حسی در همه موارد به اشکال مختلف تکرار میشوند. تنها در یک مورد از موارد مستندسازی شده توسط سازمان ما، به استفاده از بیرنگی (رنگ سفید) در ارتباط با مسیحیان اشاره شده است. ولی استفاده طولانی مدت از چشم بند به وفور، و در مواردی هم نگهداری در سلولی تاریک و بدون چراغ و روشنایی گزارش شده است. برعکس روشن نگه داشتن ۲۴ ساعته پرژکتورها یا لامپهای قوی، و یا پخش دائمی صداهای تکرارشونده از موارد رایجتر شکنجه سفید است که توسط بازداشت شدگان مسیحی گزارش شده است.
آیا تفاوت هایی بین زندانیان زن و مرد چه در زمان زندانی بودن و چه در مورد سمپتومهایی که پس از آزادی نشان میدهند، وجود دارد؟
تکیه بازجوها به تابوهای فرهنگی و سوء استفاده از جنسیت زندانیان برای اغلب فعالان عقیدتی که قربانی شکنجه سفید بودهاند مسئله تازهای نیست. این موضوع گاه به سود یا ضرر زندانیان زن یا مرد در دوران بازداشت تمام میشود. عوارض یا سمپتومهای بعد از آزادی هم برخی مشترک و برخی متفاوتند.
شاید به دلایل فرهنگی زندانیان زن در ابراز کردن آسیبهای وارده در شکنجه سفید و تلاش برای یافتن راه درمان کوشاتر از مردها باشند. از طرف دیگر نوع آسیبهای روحی و هویتی وارده بر آنها متفاوت بوده و ممکن است به شکل طولانیمدت و حتی مادامالعمر با آنها باقی بماند. توهین و تحقیر جنسی اگر چه برای هر دو جنس استفاده میشود و تأثیر آن بر هر یک متفاوت است. برخی بانوان ماهها یا سالها از افسردگی، آسیبدیدگی حس اعتماد، و یا اختلال در روابط عادی با دوستان، بستگان و حتی همسر خود گفتهاند.
مردها با پیدا کردن روتینهای جدید و بازگشت به زندگی عادی بعضی از آثار آسیب را مدتی از خود دور میببینند، اما همین که با حادثه، نشانه یا موقعیتی روبرو شوند که این خاطرات را برایشان تجدید کند، آثار و سیمپتومها بازمیگردند. به عنوان مثال بارها شنیدهام که زندانیان قدیمی از دیدن شخصی یونیفورم پوش، حتی در کشوری اروپایی یا آمریکایی دچار اضطراب میشوند و یا همچنان واکنشی حاکی از اضطراب و تپش قلب به صدای زنگ در یا تلفن نشان میدهند. به علاوه، همانطور که پیشتر اشاره شد، آثار شکنجه شدید روحی مخل وضعیت شغلی افراد هم میشود و در مورد آقایان این مشکل را دو چندان میکند.