بهناز حسینی*- صابئین مندایی ایران یکی از اقلیتهای دینی ایران را تشکیل میدهند. با وجود اینکه این دین را برخی از روحانیون در ایران، جزء ادیان توحیدی میدانند، در قانون اساسی جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته نشده است.
ما شاهد سیل مهاجرت اعضای این جامعه دینی بودیم. این مهاجرت عمدتاً به کشورهای اروپایی، ایالات متحده آمریکا و استرالیا بوده است. عمدهترین دلایلی را که میتوان یافت و تأیید این مهاجران را از آن استنباط کرد، شرایط دشوار معیشتی، همچنین نبود آزادیهای مدنی و تبعیضهای دینی است.
طبق آمار غیر رسمی تعداد منداییان به حدود دو هزار نفر کاهش پیدا کرده در حالی که پیش از انقلاب، تعداد آنها بین ده تا بیست هزار نفر تخمین زده می شد.
یکی از مناسک دینی و آیینی منداییان غسل روزانه تعمید است که غالبا در کنار رودخانهها انجام میشده؛ به همین سبب منداییان ایران غالبا در مناطق جنوبی کشور، به ویژه در شهرهایی مانند اهواز ساکن بودهاند و روحانیون مندایی در کناره رود کارون به انجام فرایض دینی میپرداختهاند. خوزستان یکی از محرومترین استانهای ایران است که به رغم هشت سال جنگ در آن مناطق و همچنین نبود منابع مالی کافی، یکی از بیشترین جمعیتهای محروم کشور را در خود جای داده است. صابئین مندایی نیز که از دیرباز تا کنون در این استان ساکن بودهاند، از این شرایط دشوار مستثنی نبودهاند. با همه اینها دلایل مهمی وجود دارد که بسیاری از پیروان این آیین کهن شهر و دیار خود را ترک کردهاند و تنها راه برونرفت از مشکلات زندگی در ایران را مهاجرت دانستهاند.
یکی از پیروان آیین مندایی معتقد است: بیکاری و در نتیجه سختی کسب درآمد نه تنها بر ما منداییان که بر همه اقلیتهای دینی ایران فشاری مضاعف دارد. منداییان حق استخدام در نهادهای دولتی را ندارند، برای کسب مجوز مشاغل آزاد به بهانههای گوناگون بر آنها ظلم میشود و در مواردی نیز محل کسب و کار آنها پلمب شده است.
او اشارهای نیز به پرجمعیتترین شهر مندایینشین ایران میکند و با اشاره به جریان شتابان مهاجرت همکیشانش در دو چهار دهه اخیر میگوید: روند مهاجرت منداییان در سالهای اخیر سیری تصاعدی و شتابان به خود گرفته است؛ چرا که روزبهروز بر سختیهای اقتصادی افزوده میشود. هماکنون جمعیت قابل توجهی از منداییان اهواز در فقر مطلق به سر میبرند و علاوه بر این، به دلیل انزوای هویتی که حکومت جمهوری اسلامی ایران برای اقلیتها به وجود آورده، کودکان ما با یک بحران عظیم روحی مواجه شدهاند. حتی ما نام مندایی کودکانمان را هم در اماکن اداری و رسمی نمیتوانیم بر زبان بیاوریم چرا که همواره ترسی بزرگ در دل ما جای دادهاند که ممکن است مورد بازجویی قرار گیریم. از همه این موارد گذشته، در مساجد مسلمانان ما را با عناوینی چون کافر و نجس خطاب میکنند که همین امر بر احساسات جمعی ما اثر منفی گذاشته است.
وی که دانشآموخته رشته زبان فارسی است میگوید: چند دهه است که منداییان مجبور میشوند برای رفتن به دانشگاه گزینه «مسلمان» را انتخاب کنند. درست است که من هم تجربه این کار را داشتهام و هویتم را پنهان کردهام؛ اما تقریبا همه منداییان به آنچه هستند افتخار میکنند. اگر در کشورشان نتوانند دانشگاه بروند، معبری دیگر برای علمآموزی پیدا میکنند. اگر دلیلی عقلانی برای سیل مهاجرت منداییان بتوان نام برد همین است که هر شخصی دوست دارد تحصیل کند و پیشرفت داشته باشد. کودکان مندایی اما میدانند که با وجود هویت دینی و نام واقعیشان در ایران جایی برای پیشرفت ندارند. بنابراین دو گزینه دارند؛ یا همانند دیگر همکیشان ما با انبوهی از دشواریها و ظلمهای حکومت جمهوری اسلامی ایران عادت کنند، یا اینکه دست به مهاجرت بزنند.
به نظر میآید گفتههای وی که به دلیل زندگی در ایران نخواست نامش در این گزارش برده شود، تنها بخشی از دلایل مهاجرت منداییان است. بسیاری از نخبگان اقلیتهای دینی در ایران معتقدند که بیشترین عامل تأثیرگذار بر این روند، علاوه بر اقتصاد تبعیضهای ضد حقوق بشری حاکمیت نسبت به پیروان این دین بوده است.
یکی دیگر از پیروان منداییت از تجربه شخصیاش در مورد مواجهه با مراجع قضایی این چنین میگوید: در سال ۱۳۹۳ یکی از بستگانم در بازار شوشتر مورد ضرب و شتم قرار گرفت. با اینکه حق با وی بود و وکیل نیز تلاش خودش را برای مطالبه حق کرده بود، رأی نهایی دادگاه به گونهای صادر شد که نه تنها مقصر و مجرم را دستگیر نکردند، بلکه به بهانههایی بیدلیل به ما یادآور شدند که هر تلاشی بیفایده است؛ چرا؟ چون دین ما چیز دیگری است و مسلمان محسوب نمیشویم.
او که به گفته خودش در دوران قبل از انقلاب از فعالان فرهنگی مندایی به شمار میآمده، معتقد است: در زمان شاه تقریبا هیچ مهاجرتی به خارج از کشور در میان ما نبود؛ چون میخواستیم در کشورمان، ایران بمانیم و تلاش کنیم بر هر چه داریم کاستیهای آن را برطرف کنیم و در خدمت مردمان سرزمینمان با هر دین و آیینی باشیم. با این حال بر روی کار آمدن فرهنگ تکقطبی اسلامی و در پی آن، به انزوا راندن دیگر ادیان از گردونه اجتماع، بسیاری از منداییان را بر آن داشت تا برای دور ماندن از تحمل رنج و فقر و تبعیض به دیگر کشورها مهاجرت کنند.
آنچه در این گزارش ذکر شد، تنها گوشهای از ناگفتههای جامعه منداییان ایران بود. آنچه اما در این میان و از چهل سال پیش تا کنون تغییر نکرده، فشارهای حاکمیتی بر اقلیتهای دینی و در نتیجه مهاجرت آنان از ایران بوده است.
آیین مندایی یکی از کهنترین ادیان جهان است که پیروان آن خود را از نسل سام، فرزند حضرت نوح میدانند و پیرو حضرت یحیی پنداشته میشوند. جمعیت آنها در ایران زیر ده هزار نفر تخمین زده شده است و این آمار قبل از مهاجرت سالهای اخیر بوده است. با اینکه منداییان در دیگر کشورها نظیر عراق و فلسطین نیز زندگی میکنند، اما پیروان این دین در ایران همواره علاقهای وافر برای دستاوردهای فرهنگی ایران تا پیش از انقلاب اسلامی قائل بودهاند. حال باید دید که روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی چه بر سر این گروه اجتماعی آورده است که دست به مهاجرت از کشورشان زدهاند. در سالهای اخیر تلاشهای فراون جامعه منداییان برای به رسمیتشناخته شدن این دین در جمهوری اسلامی ایران بینتیجه مانده است؛ این گره به دست آیتالله خامنهای میتوانست باز شود، اما به نظر میرسد این گره را خود او ساخته است.
*بهناز حسینی در مورد اقلیتهای دینی و مهاجرت، با دانشگاههای مختلف از جمله اکسفورد همکاری داشته، و کتاب های متعددی از جمله «اقلیت یارسـان ایران، تغییرات سـیاسی_اجتـماعی و مـهاجرت»،نوشته است.